UGA

ساخت وبلاگ
من و پدرم رابطه خوبی باهم نداریم. احتمالا اگر از ایشان بپرسید موافق نظر بنده نیستند، اما من و پدرم رابطه خوبی باهم نداریم! تقریبا رابطه ای نداریم که برای یک پدر فرزند از نظر من رابطه ناخوب است! زمانی که کودک بودم، پیش از آن که به مدرسه بروم پدرم را خیلی دوست داشتم. با من بازی میکرد، بیشتر از مادرم که خانه دار بود. اصولا در ذهن مادرم بازی با بچه کوچک تعریف نشده بود!اما پدر خیلی وقت ها که از سرکار می آمد اول با من و خواهرم کمی بازی می کرد. تا سنی که جسمش اجازه میداد ما را کول میکرد یا روی یک ملحفه مینشاند و میچرخاند. هر جمعه برای پیاده روی کوه میرفتیم. بزرگ تر که شدیم اوضاع فرق کرد. بعد از شروع مدرسه، حالا دیگر خط کشی برای دوست داشتن و تحسین شکل گرفته بود. من خوب بودم، خیلی خوب! من باهوش بودم، مرتب بودم، درس میخواندم، بسیار هم متحجر و مذهبی بودم. پکیج کاملی از آنچه برای پدر ارزش بود. من میخواستم برای او ارزشمند باشم. او دانشگاه میرفت، کار مهمی داشت و از این حیث متفاوت از بقیه بود. من دوست داشتم مثل او بشوم. رفتم راهنمایی، نمره ها دیگر ردیف به ردیف 20 نبودند، خیلی خوب بودند، اما "کامل" نبودند. دلم نمیخواست پدر کارنامه من را ببیند. دلم نمیخواست منِ ناکامل و معیوب را ببیند. یک بار گفت که من می فهمم که دیگر کارنامه هایت را به من نشان نمیدهی، من می فهمم که درسهایت افت کرده و نمیخواهی من بدانم. من میدانم. بدین طریق بر تصور من صحه گذاشت: من دیگر خوب نبودم، چون معدلم نوزده و مقادیر زیادی بود! انقدر زیاد که در ریاضی به راحتی به بیست گرد می شود بدون هیچ شک و تردیدی! من همچنان بسیار خوب و در عین حال بسیار بد، ادامه دادم. کنکور دادم،روز قبل از کنکور گفت که نگران نتیجه نباش. چون نتیجه قرار UGA...
ما را در سایت UGA دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : thetuesdayso بازدید : 78 تاريخ : پنجشنبه 3 فروردين 1402 ساعت: 0:39